نمی دونم بعضیا چرا همیشه طلب کارن. انگار که تنها آدم روی زمین اونان، بقیه رو هم هیچی حسابشون نمی کنن. این که هیچی حساب نکنن به درک و چه بهتر ولی طلب کاریشون مغز آدمو به درد میاره. البته آدم اون شکلی باشه خودش راحتتره ها، ولی پدر بقیه رو درمیاره.

نمی دونم چرا به این فکر نمی کنیم که همگی مث همیم. حق تحقیر کردن بقیه رو نداریم. هیچ کدوممون اونقدر خاص نیستیم. معمولیم مث هم دیگه. اگه موقعیت های اجتماعیمونم فرق میکنه دلیل بر این نمیشه که از بقیه بهتریم.

توی خیابون یه رفتگر که میبینیم، یا یه کارگر ساختمون یا یه دست فروش یا یه مغازه دار و اینا دلیل نمیشه که از یه مهندس یا یه پزشک تحصیل کرده ی فرنگ کمتر باشن؛ از کجا میدونیم ممکنه هر کدومشون قهرمان زندگی خودشون باشن.

این جور حرفا پس زمینه ذهنم شده؛ اصل ماجرا بر میگرده به هم سوئیتی های محترم توی خوابگاه که الان صدای هر و کر و حرفاشون توی هال بلنده ولی ما ماهی یه بار دور هم توی اتاقمون جمع میشیم، ساعت 10 شب نشده میان گیر میدن که حرف نزنید چون صداتون از دیوار رد میشه :| در حالی که خاموشی ساعت 12 شبه.

اونوقت من بدبخت الان نمی تونم بخوابم، فردا که از صب تا 7 عصر کلاسم، باید له بشم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها